حوادث رکنا: چندین ماه است که رفتارهای عجیب و غریب همسرم زندگی ام را سیاه کرده است . او نه تنها به دلیل سوء‌ظن و بدبینی هایش تهمت های ناروایی به من می زند بلکه مورچه های روی دستش را می خورد به طوری که ...

سایت شماره یک:

     زن 32 ساله با بیان این که از رفتارهای وحشتناک همسرم می ترسم و دیگر امنیت جانی ندارم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در یکی از شهرهای بندری جنوب کشور به دنیا آمدم و بزرگ شدم.

از همان دوران کودکی به پسرعمویم علاقه مند بودم به طوری که ساعت های زیادی را روی ماسه های کنار ساحل با یکدیگر بازی می کردیم.

پدر و عمویم یک لنج شراکتی داشتند و روزهای زیادی را در دریا به سر می بردند، وقتی بزرگ تر شدیم «عبدا...» با پدرش به دریا می رفت و اجناسی را به کشورهای عربی حمل می کردند .

من هم در کنار مادرم صنایع دستی می بافتم و این گونه روزگار می گذراندیم . روزهای زیادی را به تنهایی لب ساحل می نشستم و چشم به دوردست های دریا می دوختم تا لنج از دور نمایان شود و من عبدا... را سالم در کنار پدر و عمویم ببینم .

عمویم وقتی علاقه من به عبدا... را دید مرا از پدرم خواستگاری کرد و این گونه زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. اما بعد از فوت زن عمویم عبدا... دیگر نتوانست به شادی روزهای گذشته اش بازگردد و دچار نوعی افسردگی روحی شد .

در این شرایط دیگر نتوانستیم در بندر بمانیم به همین دلیل تصمیم به مهاجرت گرفتیم و به مشهد آمدیم . همسرم به دلیل آن که به زبان عربی مسلط بود به عنوان راهنمای مسافران عرب زبان در مشهد مشغول کار شد و درآمد بسیار خوبی داشت.

با آن که عبدا... بیشتر اوقاتش را در خارج از منزل می گذراند اما من از این وضعیت راضی بودم. هنوز مدت زیادی از این ماجرا نمی گذشت که احساس کردم رفتارهای همسرم به یک باره تغییر کرد، او پسر 10 ساله ام را تحت فشار قرار می داد تا بگوید وقتی در خانه نیست من با چه کسی رابطه دارم؟

او دستانش را با دندان زخمی می کرد و مدعی می شد مورچه هایی را می خورد که قصد آزار او را دارند. آرام آرام اضطراب و نگرانی شدیدی وجودم را فرا گرفت و نمی دانستم در برابر این رفتارهای وحشتناک چه عکس العملی نشان بدهم.

او ادعا می کرد صدای مردان غریبه را در خانه می شنود و مطمئن است که من به او خیانت می کنم. بعد از مدتی تحقیق متوجه شدم همسرم که بعد از مرگ مادرش استعمال مواد مخدر سنتی را آغاز کرده بود حالا به مصرف مواد مخدر صنعتی (شیشه و کریستال) روی آورده است و به همین دلیل دچار توهم می شود تا جایی که یک روز عروسک پشمی دخترم را با چاقو سر برید و ادعا کرد عروسک به او خندیده است.

وقتی این صحنه هولناک را دیدم دیگر نتوانستم طاقت بیاورم چرا که امنیت جانی نداشتم و می ترسیدم هر لحظه دست به رفتاری جبران ناپذیر بزند و ...

 با راهنمایی و دستورات ویژه سرگرد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) همسر این زن جوان پس از انجام مشاوره های روان شناختی و با هماهنگی قضایی به مرکز ترک اعتیاد معرفی شد و این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی های تخصصی قرار گرفت. از سوی دیگر نیز با نظر مشاور کلانتری زن جوان در کلاس های مهارت آموزی مخصوص همسران افراد معتاد شرکت کرد تا زندگی اش را دوباره بسازد .

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

تگ های مرتبط

ارسال نظر