شهاب حسینی

بخشی از گفت‌وگوی ایرنا با شهاب حسینی که به تازگی منتشر شده.

سایت شماره یک:

احساس می‌کنم ریشه بسیاری از مشکلاتی که در فضای اطراف ما وجود دارد، به دلیل فراموش شدن اصل و اصالتی است که ما برای آن به وجود آمده‌ایم و شاید به این دلیل است که نمی‌توانیم نقش خودمان را در زندگی درست تعریف کنیم و بپذیریم و بنابراین نمی‌توانیم آن را با نهایت دلسوزی، جذابیت و دقت در زندگی به اجرا درآوریم. وقتی چنین رویه‌ای حاکم شد، طبیعتا مشکلاتی برای خودمان به وجود می‌آوریم چون بیشتر، زندگی‌های خودمان را فراموش کرده‌ایم و چشم بر زندگی دیگران دوخته‌ایم و به جای تجزیه و تحلیل زندگی خودمان، به تجزیه و تحلیل زندگی دیگران روی آورده‌ایم.

من همیشه به مرگ می‌اندیشم برای اینکه حقیقتی بزرگ‌تر از زندگی است؛ برای اینکه سایه مرگ همیشه سرتاسر زندگی را تحت سیطره خود دارد و برای اینکه فکر مرگ مهم‌ترین دغدغه‌ها، نگرانی‌ها، ترس‌ها و آرزوها است و همه چیز ما را تشکیل می‌دهد و همه ما در تلاش هستیم که تا فرصت هست، به امیدها و آرزوهایمان برسیم. این جمله تا فرصت هست درواقع نشان می‌دهد که اگر زندگی واقعیت است، مرگ حقیقت است و گذر می‌کنیم. چیزی قابل فراموش شدن نیست و اتفاقا در اوج موفقیت‌ها و خوشی‌ها و در اوج غم‌ها، ناراحتی‌ها و شکست‌ها، فکر مرگ باعث می‌شود که گذران آن لحظات برای ما آسان‌تر شود.

تصور نمی‌کنم کسی در ناخودآگاهش، به مرگ فکر نکند اگر اینطور هم باشد مثال کبکی است که سر در برف فرو برده. گاها ترس ما باعث می‌شود از فکر کردن درباره مرگ رویگردان شویم و خودمان را به ندیدن بزنیم درحالی که نمی‌خواهیم باور کنیم که مرگ، سایه به سایه ما در حال حرکت است و در هر لحظه‌ای ممکن است که به سراغ ما بیاید و ما را از گردونه خارج کند. البته بنده یک تجربه عملی و کامل را در این خصوص گذراندم. سال ۹۳ دچار عارضه قلبی شدم و به لحظه‌ای رسیدم که در برابر مرگ تسلیم شدم و آنجا کشف بزرگی که کردم این بود که این من بودم که به تمام جهانی که در آن بودم و برای آن ساخته شده بودم، در یک آن بی‌اعتبار می‌شدم و اینکه مطلقا در زندگی، مالک هیچ چیزی نیستم و این حقیقت در آن لحظه، به وضوح و روشنی خورشید به من ثابت شد.

تگ های مرتبط

ارسال نظر