دوم خرداد در تقویم فوتبال ایرانی با درگذشت یکی از محبوب‌ترین فوتبالیست‌های تاریخ ایران همراه شده است.

سایت شماره یک:

 

 ناصر حجازی بدون شک یکی از بهترین دروازبان‌های تاریخ فوتبال ایران و آسیاست. مردی که به دلیل جایگاه بی‌بدیلش در فوتبال ایران همواره مورد ستایش مردم بوده و مرگ زودهنگامش باعث شد تا داغ رفتن او همچنان تازه بماند.

ناصر حجازی را تنها یک بار از نزدیک دیدم و اقرار می‌کنم که همان یک بار شیفته جذبه و کاریزمای او شدم. پاییز سال ۱۳۸۰ بود و حجازی سرمربی استقلال رشت. آن زمان احمدرضا عابدزاده که بدون شک محبوب‌ترین چهره ورزشی آن زمان ایران بود به دلیل اختلاف با علی پروین مجبور به ترک پرسپولیس شده و در اقدامی غافلگیرکننده به تیم سایپا پیوسته بود. اولین بازی سایپا پس از این اتفاق در ورزشگاه شیرودی و مقابل استقلال رشتی بود که حجازی را بالای سر خود می‌دید.

حدس می‌زدم که به دلیل محبوبیت بالای عابدزاده، انبوه طرفداران او به ورزشگاه شیرودی آمده و او را تشویق کنند. اما وقتی از در ورزشگاه شیرودی وارد شدم با چند ده هواداری روبرو شدم که برای دیدن ناصرحجازی و تشویق او به امجدیه سابق آمده بودند. عابدزاده با ماشین شخصی خود به ورزشگاه آمد و رفت تا راهی رختکن سایپا شود و مجبور شد تا از میان هواداران ناصرحجازی که اغلب استقلالی بودند عبور کند. هوادارانی که احترام عابدزاده را نگه داشتند و برخی از او خواستند برای کمک به حجازی به رشت بیاید. 

ناصر حجازی آنجا بود که متوجه میزان علاقه مردم به حجازی شدم. عابدزاده با آن همه محبوبیت با رفتن از پرسپولیس تک و تنها به امجدیه آمد اما حجازی پس از سال‌ها همچنان هواداران خود را به آن استادیوم پیر کشانده بود. رفتارش با هوادارانی که به استقبالش آمده بودند بسیار متین و در عین حال به دور از نوچه‌پروری بود. مشخص بود که آنهایی که برای تشویق او آمده‌اند، قبلا سر سفره او ننشسته و به خاطر پول و مزایا رنج آمدن به امجدیه را به خود نداده بودند و عاشقانه دوستش دارند. استقلال رشت آن بازی را به سایپا واگذار کرد اما حجازی همچنان از سوی همان هواداران تشویق شد. بعد از بازی نیز همان هواداران به در رختکن رفتند و منتظر ماندند تا مرد محبوب خود را بدرقه کنند.

ناصر حجازی تقریبا همه المان‌های لازم برای محبوب شدن و محبوب ماندن را داشت. از نظر فنی او یک دروازبان خاص بود که هیچگاه از نظر استایل دروازبانی نظیرش پیدا نشد. مردی خونسرد در دروازه که می‌توان با نگاهی به اندک فیلم‌های موجود از گلری او، پی به انعطاف‌پذیری بدنش  و نحوه استفاده او از این قابلیت برد. او به طرز عجیبی دستانی چسبناک داشت. یورش‌های شجاعانه‌اش به سمت مهاجمان حریف و تنگ کردن زاویه آنها، از قابلیت‌های مخصوص او بود که بعدا نظیرش در هیچ دروازبانی دیده نشد. 

 او یک رقابت دائمی با احمدرضا عابدزاده در اذهان فوتبال‌دوستان ایرانی دارد و نمی‌توان به راحتی بهترین دروازبان تاریخ ایران را از بین این دو معرفی کرد اما شکی نیست که برخی از قابلیت‌های او در دروازبانی بی‌نظیر بوده همانطور که برخی از قابلیت‌های عابدزاده را حجازی نداشت. به هر صورت حجازی آن قدر در چارچوب دروازه قدر بود که بتواند دل و هوش و عقل هر دوستدار فوتبالی را بلرزاند. ضمن اینکه برتری او نسبت به دروازبان‌های قبل از خود، استفاده از هوش و بازی خوانی بود. این همان قابلیتی بود که رایکوف را مجاب کرد تا علیرغم همه انتقادها پای او بایستد و او را مرد اول تیمش کند.

در جذابیت فیزیکی و خوش‌تیپی حجازی که شکی نیست و او تا ابد کاندیدای اول خوشتیپ‌ترین ورزشکار ایرانی است. اما عامل دوم پس از قابلیت‌های فنی، نه ظاهر او که مناعت‌طبعش و صراحت لهجه‌اش بود. حجازی چه آن زمان که بازیکن جوانی بود و هنوز در بین باتجربه‌های تاج، کم‌تجربه حساب می‌شد اهل سازش و مماشات نبود و چه آن زمان که مجبور به در آوردن دستکش‌هایش شد، تن به مناسبات خاص فوتبال آن زمان نداد و ترجیح داد تا برای امرار معاش به بنگلادشی برود که به شدت سطح زندگی و امکانات معیشتی در آنجا پایین بود. این سرسختی او باعث شد تا بنگلادش و تیم معروفش محمدان، سکوی پرتابی برایش شود و پس از بردن پرسپولیس در سال ۶۶ و سپس رساندن تیمش به جام باشگاه‌های آسیا در سال ۶۹، قابلیت‌های مربیگری‌اش عیان شود و پس از بازگشت به ایران با مربیگری در تیم‌هایی چون بانک تجارت، سپاهان و ماشین‌سازی خود را به استقلال نزدیک کند. 

ناصر حجازی هر چند قبل از رسیدن به مربیگری استقلال در سال ۷۵، نام او برای سرمربیگری تیم ملی هم مطرح شد اما طبق ادعای داریوش مصطفوی که در آن زمان رییس فدراسیون بود، انتخاب او توسط سازمان تربیت بدنی وتو شد تا حسرت دائمی او در فوتبال سرمربیگری تیم ملی باشد.

استقلال در زمان او یک فوتبال هجومی و تماشایی را بازی می‌کرد و هنوز هواداران استقلال  بازی‌های خوب این تیم در سال ۷۶ را به خاطر دارند‌. تیمی متحول شده که حریفانش را یکی یکی گلباران می‌کرد. اما می‌توان گفت بازگشت مجدد او به استقلال در سال ۱۳۸۶، حاصل تصمیم اشتباهی بود که البته با ناملایمتی‌ها و کارشکنی‌هایی نیز همراه بود.

از حجازی در این سال‌های پس از مرگ او زیاد گفته شده اما هنوز هم هر چقدر از محبوبیت و منش او در فوتبال ایران گفته شود کم است. هر چند او با صراحت لهجه‌ای که داشت در برخی موارد اشتباهاتی نیز داشت و اعتراضاتی که شاید به حق نبود اما نکته مهم در مورد حجازی صداقتش بود. صداقتی که گوهر نایاب در فوتبال ایران است.

حجت شفیعی

تگ های مرتبط

ارسال نظر