دختر ۱۵ ساله ای که بخاطر تنهایی و فرار از دست پدرش ترجیح داده بود، با پسر ۲۳ ساله ای فرار کند، علت فرارش اینگونه تعریف می کند.

سایت شماره یک:

دختر ۱۵ ساله درباره ماجرای فرارش از منزل گفت: ۴سال قبل زمانی که ۱۲ بهار بیشتر از عمرم نگذشته بود، ناگهان مادرم را از دست دادم و به دختری افسرده و گوشه گیر تبدیل شدم. مادرم تنها پناهگاه من در زندگی بود چرا که با پدرم ارتباط صمیمانه ای نداشتم و او هم درگیر امور شغلی خودش بود و توجه زیادی به من نداشت. بعد از مرگ مادرم درس و مدرسه را هم رها و سعی کردم با پرسه زنی در فضای مجازی خودم را از تنهایی برهانم.

این موضوع اعتراض شدید پدرم را به دنبال داشت و مدام مرا تهدید می کرد که اگر ادامه تحصیل ندهم دیگر مجبور می شود مرا به بهزیستی تحویل بدهد!

من در یکی از شبکه های اجتماعی با پسری ۲۳ ساله به نام «نوروز» آشنا شده بودم و تحت تاثیر هیجانات و عواطف دوران نوجوانی به جملات عاشقانه و احساسی او دل باختم تا جایی که به طور پنهانی با یکدیگر قرار ملاقات می گذاشتیم و درباره ازدواج سخن می گفتیم!

«نوروز»با چرب زبانی و حرف های عاشقانه اش روح و قلبم را تسخیر کرده بود و من دیگر به هشدار ها و تهدید های پدر وکیلم گوش نمی دادم! حالا دیگر«نوروز» همه زندگی من بود و گوشی تلفن تنها همدمی که هیچ گاه رهایش نمی کردم.

حدود یک سال از این ماجرا می گذشت که پدرم متوجه ارتباط پنهانی من و نوروز شد و دوباره مرا تهدید کرد! از سوی دیگر پدرم در حال ازدواج با زن جوانی بود و من می دانستم او به خاطر آشنایی اش با «قانون» مرا به بهزیستی تحویل خواهد داد و این گونه بود که به پیشنهاد «نوروز» از خانه فرار کردم.

ارتباطم را با همه دوستان و اطرافیانم قطع کردم تا کسی محل اقامت ما را پیدا نکند. «نوروز» با آن که بیکار بود و شب ها از خانه بیرون می رفت اما اجاره منزل و دیگر مخارج را می پرداخت. چند بار دچار تردید شدم و خواستم به خانه پدرم بازگردم اما پدرم ازدواج کرده بود و می دانستم جایی درآن خانه ندارم!

اما وقتی در پارک قدم می زدیم  مورد ظن پلیس قرار گرفتیم، «نوروز» تلاش کرد تا از چنگ ماموران فرار کند ولی او محاصره شده بود و نیروهای انتظامی مرا نیز به همراه «نوروز» دستگیر کردند. وقتی به کلانتری آمدم تازه فهمیدم که «نوروز» یک خلافکار حرفه ای است و سوابق زیادی مانند سرقت، شرب خمر، فرار از خدمت سربازی، اعتیاد و مسائل غیراخلاقی و روابط نامشروع دارد. با دیدن این سوابق که بر صفحه نمایشگر رایانه نقش بسته بود، دنیا دربرابر چشمانم تیره وتار شد و تازه متوجه شدم که هستی وآینده ام را تباه کرده ام اما ای کاش… …

تگ های مرتبط

ارسال نظر