حوادث رکنا: در طول این سالهایی که از زندگی مشترک با شوهرم می گذشت، فضایی سراسر تنش ، اختلاف و بد رفتاری را تجربه کردم .

سایت شماره یک:

   به گزارش رکنا، در یک خانواده شلوغ و از نظر اقتصادی بسیار ضعیف و در یکی از مناطق حاشیه ای زندگی می کردیم . پدرم همیشه عصبی و پرخاشگر بود و ما بچه ها هیچ گاه مورد مهر و توجه پدر قرار نگرفتیم. به محض اینکه کلاس سوم راهنمایی را به اتمام رساندم ، پدرم که اعتقادی به تحصیل به خصوص برای دختران نداشت ، مرا مجبور به ترک تحصیل کرد تا اینکه طبق سنت و فرهنگ منطقه ای در سن 16 سالگی با تصمیم و اجبار پدر با یکی از دوستان پدرم با اختلاف سنی 15 سال ازدواج کردم تا به نوعی بار مالی و هزینه ای برای خانواده نداشته باشم .

 حاصل ازدواجم دو فرزند پسر 6 و 9 ساله است. در طول این سالهایی که از زندگی مشترک با شوهرم می گذشت ، فضایی سراسر تنش و اختلاف و بدرفتاری را تجربه کردم . همسرم هیچ وقت به خواسته های من و بچه ها ، توجهی نداشت و در یک رابطه ی عاطفی سرد که با اعتیاد همسرم همراه شده بود زندگی را با ناامیدی سپری می کردم .

اخراج از کار بخاطر اعتیاد

 شوهرم اولویت اول زندگی اش اعتیاد بود . شوهرم به دلیل مشکل اعتیادش شغل ثابتی نداشت و بیشتر درآمدش را صرف تهیه مواد مخدر می کرد . تا اینکه به دلیل اعتیادش از کار اخراج شد . شرایطی بدتر از زمانی که در خانه پدرم بودم را تحمل می کردم .

شرایط سخت زندگی و عدم علاقمندی به همسر بی مسئولیتم باعث شده بود که به طلاق فکر کنم و این موضوع را بارها با شوهرم مطرح می کردم ، اما شوهرم حاضر به طلاق نمی شود. شرایط سخت مالی و بی مسولیتی شوهرم و از آن طرف روحیه ی افسرده ام  باعث شد که تصمیم بگیرم خودم دنبال کار بروم .

بعد از مدتی به عنوان کارگر در یک کارگاه تعمیرات مبل در یکی از مناطق حاشیه ای شهر مشغول به کار شدم و خوشحال از اینکه حداقل چند ساعت از روز را بیرون خانه و دور از آزارهای روحی و جسمی شوهرم هستم هر روز با ذوق و شوق از خانه بیرون می آمدم. توانسته بودم مقداری پس انداز کنم ، هر چند که شوهرم با کتک و اجبار، بیشتر حقوقم را از من می گیرد ولی پنهانی پس اندازی را برای خودم جمع می کردم . تا اینکه حدود سه ماه قبل در مسیر رفت و آمدم به محل کار با پسری 25 ساله که کارگر مغازه ای در نزدیکی محل کارم بود، آشنا شدم .

ناخواسته با این شخص در مورد مشکلات مالی درد و دل کردم ضمن اینکه داستان زندگی ام در بین صحبت هایم عنوان شد . این آقا حدود 5 سال از من کوچکتر و مجرد بود . احساس می کردم بعد از سالها یک نفر پیدا شده که حرف هایم را می فهمد و به من محبت و توجه دارد ولی در واقع هدف وی کشاندن من در مسیر دزدی کردن از صاحب کارم بود . یک روز که بعد از اتمام کارها در کارگاه پیشنهاد و نقشه خود را با این عنوان که دیگر تو چرا باید سختی بکشی و با برداشتن بخشی از ابزار کار می توانی برای خود یک کارگاه تاسیس کنی وسوسه ام کرد که از صاحب کارم که مرد باخدایی بود دزدی کنم . فردا صبح همه متوجه دزدی ام شدند، چرا که کارگاه دوربین داشت و من دیگر جای انکار کردن را نداشتم. در حال حاضر شوهرم متوجه شده است و بعد از اینکه مرا حسابی مورد ضرب و شتم قرار داد خود نیز از من شکایت کرده است.

   نظر مشاور :

محرومیت از حمایت روانی و عاطفی خانواده، نادیده گرفتن نظر و معیارهای او برای ازدواج اجباری در سن نوجوانی، اختلاف سن زیاد با همسر، سردی روابط عاطفی، بدرفتاری جسمی و عاطفی از سوی همسر، اعتیاد همسر ، عدم احساس مسئولیت و نارضایتی از زندگی مشترک، افسردگی، ناتوانی در برقراری ارتباط با همسر و ناتوانی در حل مساله، نبود هیجان ، فقدان صمیمیت در خانه و ضعف باورهای مذهبی از جمله عواملی هستند که  منجر شده او به شدت احساس تنهایی، ناکامی و سرخوردگی کند، به گونه ای که بارها تصمیم به جدایی می گیرد اما شوهرش حاضر به طلاق نمی شود و به اجبار به زندگی مشترک ادامه می دهد.

همین نارضایتی از شرایط موجود و ایجاد فاصله عاطفی با همسرش منجر می شود که به شخصی غریبه اعتماد کند و تعهد و وفاداری به همسرش را نقض کند. فقدان مهارت حل مساله و عدم بلوغ فکری (عدم تعهد به رابطه زناشویی و نداشتن درک کافی از زندگی مشترک) و مشکلات حل نشده سال ها زندگی مشترک منجر به بروز تعارضات زناشویی و ایجاد مشکلات جدی تری چون دزدی می گردد و بنیان خانواده را به خطر می اندازد.

او دزدی را به عنوان یک مکانیسم دفاعی در مقابل شرایط بحرانی مالی زندگی به کار گرفته است و اگر توان مهارت حل مساله داشت، چه بسا تلاش جهت درمان و ترک اعتیاد همسر و حمایت روانی جهت بازگشت به زندگی سالم و سلامت را به عنوان یک راهکار اساسی برای احیای بخش مهمی از زندگی مشترک و روابط عاطفی مخدوش شده او و همسرش در نظر می گرفت.

 

تگ های مرتبط

ارسال نظر